جدول جو
جدول جو

معنی خایه نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

خایه نهادن
(بَ مَ دَ)
بیضه دادن مرغ. (غیاث اللغات). تخم گذاردن:
همچو مرغی که هرزه گرد افتد
نیست جایی که خایه ای ننهاد.
سلیم (از آنندراج).
، کار بد و شنیعی باشد که باعث آزار و بیم و هلاکت گردد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) ، ترسیدن. (غیاث اللغات) ، خجالت کشیدن و ذلیل و پشیمان شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ پُ تَ / تِ کَ دَ)
رجوع به شانه در آب نهادن شود:
صبا چون بزلفش نهد شانه ای
در آید بزنجیر دیوانه ای.
طغرا مشهدی (از ارمغان آصفی).
ز زلف موج تا بیرون برد تاب
دم ماهی نهاده شانه در آب.
سلیم تهرانی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(وَ گَ تَ)
جفا کردن. (آنندراج) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) :
عارض او در نکوئی خار بر گل می نهد
قامت او در شمائل تاب عرعر می دهد.
مجیرالدین بیلقانی (از آنندراج).
، نافرمانی کردن. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ تَ)
برهم نهادن و ردیف کردن چیزی چون آجر و خشت و چوب
لغت نامه دهخدا
(نَ هََ)
پای نهادن در کاری، بدان کار دست زدن. شروع کردن به آن. پای نهادن بر چیزی، ترک کردن آن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
تدبیر کردن. چاره جستن. اظهار نظر کردن. بیان عقیده کردن:
چو فردا بیایی تو پاسخ دهیم
به برگشتنت رای فرخ نهیم.
فردوسی.
چه گویید و این را چه پاسخ دهید
همه یکسره رای فرخ نهید.
فردوسی.
چو این هرچه گویی تو پاسخ دهیم
بدیدار تو رای فرخ نهیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَنْ نُ کَدَ)
حرکت کردن. روی کردن و روی آوردن. عزیمت نمودن. عازم شدن. سفر کردن. براه افتادن:
سپهبد گوپیلتن با سپاه
سوی چین و ماچین نهادند راه.
فردوسی.
- چشم و گوش به راه نهادن، انتظارکشیدن. آمدن مسافری را منتظر شدن:
نهاده مردم غزنین دو چشم و گوش به راه
ز بهر دیدن آن چهرۀ چو گل ببهار.
بوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای نهادن
تصویر پای نهادن
یا پای نهادن بر چیزی. ترک کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خار نهادن
تصویر خار نهادن
جفا کردن
فرهنگ لغت هوشیار